سیستانا
چه بی فروغ شکسته ای
چه بی درنگ بسته ای دلت به یک امید پوچ...
بگری ای دل غمین
بگری تا غبار غربت دلم ز آب دیدگان شب
بسان چشمه ی زلال دشت های عشق
بشوردو روان شود
منی که خسته ام ز عشق..
منی که خسته ام ز زضجه های یک دل غریب
دوان دوان ز کوچه های تنگ و تار
به جست جوی یک صدای دلفریب
صدا برایم آشناست..
صدای ساز مسافریست که مثل من..
که مثل یک پرنده رها شده.. ز میله های تنگ تن
غزل غزل ز لحظه ها صدا شده
منتظر