روزهای پاییزی
در دفتر مشقم مداد پنج را چید
مردی که شاعر بود ز ریشه رنج را چید
دریا ز دریا کوه به کوه ساحل به ساحل
خسته دلی غارت زده آن گنج را چید
بر ساحل دریا بدیدم دلبری را
مردی ز ساحل آن طناب لنج را چیده
در اول بازی میان شاه و سرباز
معشوق بی رحم مهره ی شطرنج را چید
((پاییز دلگیر است)) نظام شعر من بود
بادی وزید و اولین نارنج را چید
منتظر..