سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دو حرفی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دنیای بی رحم

زیر بارون توی اون هوای سرد

طفلکی گنجیشک ویرون

خیس خیس..

تو دلش یه عالمه غصه و درد

یاد اون روزای پاییز

که کنار جفت مهربون و نازش

توی اون لونه ی گرم و نرم و راحت

سر میذاشت به روی شو نه های بازش

آروم آروم توی اون صدای بارون

پرای خیسشو با بالای نرمش شونه می کرد

توی گوش جفت مهربون و نازش

با صدای سرد و لرزون

با دلی پر از امید

با تمام گرمی قلب نهیفش

قصه محبتو زمزمه می کرد

اما حالا..

طفلکی گنجیشک ما

توی سرما

زیر اون بارون سرد

با دلی کوچیک و اما پر غم

یه گوشه نشسته و

گریه می کرد

زیر بالش

جفت نازش

سر به خاک گذاشته و رفته سفر..

حالا تنها توی این غربت سرد

کنج سینش انگاری یه کوه درد

تنها آرزوش فقط مرگ و مرگ..

منتظر